عقل آن است که این زانوی سرکش شهوت و غضب را در بخش عمل و زانوی جَموح و چَموش وَهم و خیال را در بخش نظر عقِال کند. خدای سبحان این قدرت را به آدم داد! آن وسیلهای که زانوبند است یعنی همان طوری که با عِقال زانوهای شتر چَموش و جَموح را میبندند خداوند عقل را به آدمی داد تا سرکشی وهم و خیال و شهوت و غضب را بدان بنندد. از این رو، گفته شده است:«اعْقِلْهَا وَ تَوَکَّل؛ زانوی شتر را بندد و توکل کن».(مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ابوالفضل علی الطبرسی، ص320.)
به قول مولوی در مثنوی: با توکل زانوی اشتر را ببند»؛ یعنی هم پای بند و عقال را به زانوی شتر بندد و هم توکل داشته باش!(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 45)
البته انسان باید رشد کند و مسیر رشد عقل به این است که هر چه بیش تر زندگی از عقل بهره گیرد و همانند کودک در خیال و یا نوجوان در وهم نماند، بلکه به مرتبه عقل و فراتر از عقل برسد.
انسان با تفکر در آیات آفاقی و انفسی با بهره گیری از عقل و به اصطلاح قرآنی قلب، تعقل در امور می کند و نسبت به هستی و خود شناخت و نسبت به حق و باطل و خیر و شر پس از شناخت گرایش پیدا می کند. چنین فرآیندی را تعقل و خردورزی می گویند و چنین شخصی را عاقل دانسته که از سفاهت و بی خردی رسته و از جهل در برابر عقل جسته است. از نظر قرآن یک مرتبه از عقلانیت است که به شخص عاقل و متعقل می گوییم.
مرتبه بالاتر در عقلانیت آن است که شخص قایم به عقل باشد؛ یعنی زندگی اش بر عقلانیت مطلق استوار باشد و به کار گیری عقل موردی نباشد بلکه همیشگی ودایمی باشد و این صفت برایش صفت مشبه شده باشد.
در آیات قرآنی دو اصطلاح وجود دارد: 1. یعقلون، عقل را به کار می گیرند و عاقل هستند؛ 2. قوم یعقلون؛ قیام به عقل دارند و از قبیله عقل هستند.
باید توجه داشت که قوم در عربی به معنای قبیله است و هر انسانی خانواده و عشیره و قبیله ای دارد؛ مانند قومِ عاد، قومِ ثمود، قومِ مَدیَن، یا قومِ ابراهیم، قومِ اسماعیل و نژاد فارس و ترک و مانند آن.
اما در قرآن یک اصطلاح دیگری برای قوم است که با اصطلاح قوم به معنای قبیله و نژاد ارتباطی پیدا نمی کند. خداوند می فرماید: لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(انعام، آیه 99?، یا می فرماید: لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(بقره، ایه 164? و یا می فرماید: لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ(بقره، آیه 230?
در این موارد، مراد از قوم به معنای قبیله و نژاد نیست؛ زیرا ما قومی نداریم که قوم عاقل باشند یا قوم عالم باشند؛ بلکه مراد از آن کسانی است که قائم به این صفات هستند و آنان قیام به ایمان و عقل و علم دارند؛ یعنی این ها صفت دایمی و همیشگی آنان است.
پس وقتی در جایی می گوید: یَعْلَمُونَ(بقره، آیه 75? با وقتی که می گوید: لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ(بقره، آیه 230? خیلی تفاوت است؛ زیرا برخی از کارها است که با علم ساخته است؛ ولی برخی از کارها با عالم و علم ساخته نیست؛ بلکه تنها از دست کسانی بر می آید که قایم به علم باشند.
هم چنین برخی از کارها است که با عاقل پیش می رود، ولی برخی دیگر کارها از عاقل ساخته نیست بلکه کسی را می خواهد که قائم «بالعقل» باشد. از این روست که در شرایط قاضی مثلا کمال العقل آمده است.(شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام، اسماعیلیان، المحقق الحلی، ج4، ص59) این کمال عقل همان قیام بالعقل است؛ یعنی کسی که رویه و روش او عقلانی است.
در قرآن برخی از کارها را خداوند بر عهده کسانی گذاشته است که فراتر از قیام به عقل و یا قیام به قسط و عدالت داشته باشند. مثلا در آیه 25 سوره حدید، می فرماید اجرای قسط در جامعه نیازمند قیام به قسط از سوی توده های مردم و ناس است؛ اما در آیات دیگری می فرماید این قیام به تنهایی نیز کفایت نمی کند، بلکه باید افرادی باشند که قوامین بالقسط باشند. خداوند این قوامین بالقسط را از صفات مومنانی دانسته است که می خواهند جامعه قرآنی را بر پا دارند.
خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید، هر چند به زیان خودتان یا به زیان پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد. اگر یکى از دو طرفِ دعوا توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است پس، از پىِ هوس نروید که در نتیجه از حق عدول کنید. و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.(نساء، آیه 135)
و نیز می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى خدا به داد برخیزید و به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.(مائده، آیه 8)
بنابر این دو آیه جامعه قرآنی با کسانی به دست می آید که چند شرط اصلی را دارا هستند: 1. همیشه قوامین بالقسط هستند؛ 2. خداوند را ناظر و حاضر و شاهد دانسته و این که در محضر او هستند؛ 3. رویه آنان اجرای قسط است حتی در شرایطی که علیه خود و خویشان است؛ 4. تابع هواها و هوس ها نیستند و سفیهانه رفتار نمی کنند؛ 5. اهل عدالت فراگیر هستند؛ 6. اهل تقوای الهی بوده و خداترس هستند؛ 7. نسبت به دشمنان خود نیز عدالت را مبنا قرار می دهند.
پس هر مسلمان و مومنی باید این گونه باشد و هم چنین در انتخاب مسئول و کارگزار و نماینده و وکیل باید کسانی را انتخاب کرد که قیام به ایمان و علم و عقل داشته باشند و در حوزه قسط ، نیز قوامین بالقسط و عدالت فراگیر باشند.